مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

اي شيطون

گل پسر مامان دوشنبه عصري بابات رفت بالا و قرار شام گذاشت و بعد هم به من زنگ زد و گفت كه حاضر شيم بريم خريد اول رفتيم آب انار خريديم و بعد هم رفتيم مرغ بگيريم به آقاي مغازه دار گفتيم تا حاضر شه ما ميريم و بر ميگرديم يه مغازه زير پله نزديك مرغ فروشي بود كه توت داشت و بابات گفت كه بخريم خشكبار هم داشت كه به رديف چيده بود آلبالو خشكه از همه پايين تر بود و دستت بهش ميرسيد تو يه چشم بهم زدن من و بابات يه دونه آلبالو خشكه برداشتي و گذاشتي دهنت و سرت رو انداختي پايين و رفتي سمت مرغ فروشي من و باباتو بگو كه از خنده داشتيم ميتركيديم و بهت ميگفتيم بنداز بيرون تو هم در كمالخونسردي خورديش و هسته اش رو انداختي بيرون آخر شب بابات با مامانيت...
26 ارديبهشت 1392

يه اتفاق بد

ماني جونم جمعه صبح بعد از صبحانه مامانيت زنگ زد و گفت كه دارن ميرن آتيشگاه و گفت ماهم بريم اما بابات گفت نه قرار شد خودمون بريم و من به بابات گفتم نهارمون رو خونه بخوريم و بعد بريم كه همين باعث تنبل شدنمون شد و نرفتيم از صبح هي خونهء مامانيم و دايي اينا زنگ ميزدم اما كسي بر نميداشت جرات اينكه به تلفن همراهشون زنگ بزنم رو نداشتم "اينروزا منتظر يه خبر بد بوديم و هر وقت با هم تماس ميگرفتيم حال عمو رو جويا ميشديم" بعد از ظهر با بابات رفتين و خوردني گرفتين و بعد هم بابات رفت بيرون و تو هم خوابيدي غروب هم چند باري زنگ زدم اما كسي بر نميداشت بابات اومد و گفت هوا خوبه بريم يه دوري بزنيم"برون باريده بود و هوا حسابي عالي بود" داشتيم از...
22 ارديبهشت 1392

عكس

ماني جونم چند روز پيش كه رفته بوديم خونهء مامانيم برديمت پارك اوج هيجان قربون پا رو پا انداختنت اينم يه عكس تو فرودگاه روزي كه مامانيت اينا ميومدن تو تالار هم چون شلوغ بود فقط نشستي و ديد زدي و منم نتونستم ازت عكس بگيرم فقط چند عكس تا با عمه رويات انداختي ...
20 ارديبهشت 1392

بهترين لذت دنيا

گل پسر مامان تو دنيا يه چيزايي هست كه به دست آوردنش خيلي لذت بخشه اونقد  دوست داشتنيه كه گاهي آدما به خاطرش همديگه رو از بين ميبرن بعضي هاش بزرگ و بعضي هم كوچيكه بستگي به آدمش داره كه چه طور بدستش بياره لذت دنيا واسه هر كسي يه معني خاصي داره اداره كردن،خوردن،پوشيدن،گشتن و يا هر چيز ديگه اي كه تو دنيا هست همهء آدما دوست دارن سلامت باشن و خوب بخورن و خوب بپوشن و برن تفريح بعضي ها توانايي دارن و بعضي ها هم نه البته بيشترش به اوضاع مالي بستگي داره اما يه لذتايي هم تو دنيا هست كه بعضي ها تو بهترين شرايط هم نميتونن داشته باشنش منم خيلي چيزارو دوست دارم كه شايد نتونم به دست بيارم اما بهرين لذت دنيام نيست بهترين لذت دنيا و...
20 ارديبهشت 1392

15 روز غيبت

ماني جونم خيلي وقته كه اينجا برات چيزي ننوشتم اين مدته حسابي سرم شلوغ بود بعد از رفتن مامانيت اينا ما هم تقريبا خونه نبوديم يه روز در ميون خونهء مامانيم بوديم و هر شب هم با عمه هات مهمون بازي داشتيم يا اونا ميومدن و يا ما ميرفتيم و خلاصه هم ديگه رو تنها نذاشتيم 30 فروردين رفتيم بالا و آش پشت پاي مامانيت اينا رو درست كرديم و شبش هم من شام درست كردم و رفتيم بالا چون مامان بزرگ بابات بالا بود از اون روز به بعد هم مهمون بازيمون شروع شد حسابي كيف ميكردي و با امير مهدي سر گرم بودي 5 ارديبهشت رفتيم خونهء مامان بزرگ بابات عمه رويات و امير مهدي هم بودن و اخر شب هم كه برگشتيم رفتيم بالا و دوباره شام خورديم و كلي حرف زديم و خنديديمو 2 شب او...
14 ارديبهشت 1392

23 ماهگي

عزيز دل مامان 23 ماهگيت با تاخير مبارك ببخش گلم سيستممون خراب شده بود به قول قديميا كوزه گر از كوزه شكسته آب ميخوره نفسم خيلي با مزه و بلا شدي اما نميدونم چرا اين روزا بد قلقي ميكني و همش به من آويزوني و ايراد ميگيري سر فرصت همه چي در مورد اين چند روز رو واست ميگم دوست دارم عمرمي  
13 ارديبهشت 1392
1